دستی به دست محسن و یک دست بر کمر با سینه ای از آتش مسمار شعله ور

افتـد ز حـزن ، لــرزه بـر انـدام عرشـیان این گونه گر ز صحنه م کنی گذر

***

احقاق حق خویش چو پیش خدا کنی با قامت خمیده، قیامت به پا کنی

با بازوی سیه شده در پیش گاه عدل مظلومی علی ـ زخفا ـ بر ملا کنی

***

گویی:گناه محسن شش ماهه ام چه بود؟! گلچین، گلم ز شاخه هستی چرا رُبود؟!

جز گـریه در فـراق پدر، جـرم من چه بود؟! بـر داغم از چه داغ ، دشمنم فزود ؟!

***

شاهد به مدعای تو، دیوار و در شوند مظلومی ترا، سندی معتبر شود

آنجا میان محکمه، مسمار غرق خون حـاضـر بـرای داوری دادگـر شـود

***

در سینه ام نهان بود این سوز و سازها تا آن زمان که پرده برافتد ز رازها

ای قبـر مخفی تو ، مـراد دل ( فراز ) بـاب الحوائجی تو ، بـر آور نیـازها

محمد تقی قریشی (فراز)